مثل سابق نیستیم..

ساخت وبلاگ

میای اینجا بعد قرنی...الهی که من بگردم برای اونایی که فک می کردن زود زود میام کامنت می ذاشتن حرف می زدن، درد و دل می کردن...الهی بمیرم برای اونا که کمک خواستن...عذر تقصیر برای کوتاهی و بی فکری من ...روزام گره خورده...شبهام بی برکت شدن...اصلا نمی فهمم چطور می گذرن...خستگی خستگی و باز هم خستگی ...دوستایی که کامنت گذاشتید بدون نشونه یه رد ونشونی از خودتون بذارید بشه پیداتون کرد...

مثل سابق نیستیم.....
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 29 بهمن 1398 ساعت: 0:31

شوک بدی بود...هر چند می تونست بذتر از اینها هم باشد...الان در شرایطی هستم که خیلی وقت بود خودم را در این شرایط تصور می گردم ...که چه می شوم؟! خیلی سخت تر از اون چیزی بودکه در مخیلاتم سرک می کشید...زندگی به همین سختی مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : انقلاب,قلبها,اتفاق,افتاد, نویسنده : hoobaba بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 3:25

امشب را به سختی صبح خواهم کرد...امشب از اون شبهاست که جان به لب می شود ...تا فارغ شدن خورشید، من باید جان دهم...از آدمها گله دارم...بودنشان یک غم است و نبودنشان هزار غم ... آدمها هم از نظر خدا برای ما تاریخ انقضا دارند از وقتش که می گذرد، دیگر نیست می شوند...تاریخ شروع هر انسانی دست خود اوست انگار مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 131 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25

شوک بدی بود...هر چند می تونست بذتر از اینها هم باشد...الان در شرایطی هستم که خیلی وقت بود خودم را در این شرایط تصور می گردم ...که چه می شوم؟! خیلی سخت تر از اون چیزی بودکه در مخیلاتم سرک می کشید...زندگی به همین سختی ادامه داره و من الان با وجود شنیدن خبر فوت  پدر بزرگ مریض احوالم هنوز نفس می کشم در مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 126 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25

می دونی درد داشتن یعنی چی؟ در داشتن یعنی یه درد قدیمی و کهنه بیاد سراغت...اونم درد نیست حتی !! وقتی سر انگشت سبابه دست چپت دوباره شروع می کنه به گزگز کردن و از پشت اولین مهره گردنت شروع می کنه به بی حس شدن ترس تمام وجودتو می گیره که اون درد دوباره برگشته ایا؟ حالا چرا اینجوری میشی! وقتی یه دوستی بل مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 124 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25

بذار يكم بزرگ بشم بعد...باشه؟ اولين جمله اى كه به ذهنم در هم برهمم رسيد همين بود... داستان ادامه دار فكر هاى صد من يه غاز فرشته كه اعتنايى هم بهش نيست... استادمون گفت بنويسيد، گفت ادبيات خودتون باشه...گفت نوشتار خودتون رو داشته باشيد...من دارم سبك خودمو نه؟ من مدت مديديه كه با اين زبون و با اين نوش مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 88 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25

می تونست همین الان باشه...یعنی چی باعث شده حتی همین الان هم نباشه ...احتمالا واسه خاطر خودمه...می دونم دیگه، همیشه همین جمله ی مسخره رو مخاطب قرار می گیرم....لامصب اگه به خاطر خودم بود که نباید همین الانم نباشه...خسته ی خستم...یهو دید از خستگی مردم...چقدر زمزمه های ذهنیم زیاد شدن....دیگه کنترلشون ا مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 113 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25

نوشتن سخته...از خودگفتن سخت تر...می خوام تقلب کنم...یه شعر خیلی دلنشین خوندنم...اینقدر دوسش داشتم که می خوام از زبون خودم بنویسمش...نمی دونم از کی بود حتی ولی سخت وصف حال من بود ... با این وصف شروع شد...دوست داشتن کسی از راه دور! دقیقا به همین وضوح به دوست داشتنی دوردست اشاره کرده بود...اینکه نتونی مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 110 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25

صبح به صبح که بیدار میشیم ، دوباره روز از نوروزی از نو...دوباره کرختی و سستی ناشی از غم روزای قبل رو با خودمون یدک می کشیم این ور اونور...دوباره باید جون بکنیدم که معمولی به نظر بیایم...چیزی نشده...ما می تونیم...میشه...و صد البته امید وار که این روزها هم می گذرد هرچند با کوله باری از غم...این جون ک مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 122 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25

همه از جمعه میگن...همه از غروب جمعه میگن...از تلخی و تنهاییش میگن...اما من می خوام از غروب چهارشنبه ای بگم که تلخ تر از زهر برما می گذرد...ای کاش نبودم و نمی دیدم این روزها رو تا بیشتر از این شاهد آب شدن ها نبودم...ای کاش فرشته ای هرگز به دنیا نمی آمد تا شاهد چنین روزهایی باشد...شاهد بلای خانمان سو مثل سابق نیستیم.....ادامه مطلب
ما را در سایت مثل سابق نیستیم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoobaba بازدید : 80 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 23:25